نوشته شده توسط : ايليا موسوي

آب جويى، به چاله اى مى رفت، و شايد به چاهى!

استاد رنجبر

پدرم را گفت: اگر راه دريا را پيش مى گرفتى، اينسان تمام، و تباه نمى شدى!

و مرا گفت: نگرانم، و بيمى فراوان دارم، و گاه با خودم گويم، اگر بخت و اقبال من نيز چنين باشد، چه خواهم كرد؟!

و جز تلف، و هلاك چه سرنوشتى؟!

او را گفتم: پدر! چاله چيست؟ و چاه چه؟ و دريا كدام؟

گفت: و دريا «او»ست،

و جز او، هرچه باشد، و هر كه باشد، يا چاه است، و يا چاله!

دلش چون موج مى لرزد ز بيم عاقبت دايم ----- به دريا متصل هركس نگردانده است جُويش را



:: موضوعات مرتبط: شرح و دیدگاه , شعر و ادب , اخلاق و عرفان و شرح حال عرفا و سیره عملی , ,
:: برچسب‌ها: اخلاق , عرفان , محمدرضا رنجبر+شعر و ادب+حكمت ,
:: بازدید از این مطلب : 85
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 24 فروردين 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد